بازگشت اهل بیت سیدالشهدا به کربلا
کاروان آمده و بـرگ خزان می ریزد باز از چشم حرم دُرِّ گران می ریزد هرکه دنبال گــل گمشده ای می گردد درد از عاطـفه های نگـران می ریزد راه بگــشای کــه بــانوی حرم می آید سوزهجراست که از قدکمان می ریزد دست ها باز شده تا که به سرها بزنند خاک غم روی سرسینه زنان می ریزد صــاحب پــیرهــن کهــنه کــجا افتاده بوسه هایی است که برجای سنان می ریزد هر یتیمی به شهیدی گلـه ای می گوید خون دلهاست که از داغ جوان می ریزد مادری در پی گهواره شش ماهۀ خود تَه گودال به سرخاک، نهان می ریزد مَشکی ازآب به دستان سکینه است چوطفل به روی قبر عمو آب روان می ریزد گوئــیا وقـت نماز است که با یاد علی از لــب سیــد ســجــاد اذان می ریـزد همه هستنـد ولی دختر دُردانه کجاست گوئیــا گــوشۀ ویرانه زبـان می ریزد نه بجامانده خیامی، نه امامی، نـه دلی خواهری مانده که هرزمزمه جان می ریزد آری یــک قـافلۀ فاتح و پیروز رســید اشک شوق است که با آه وفغان می ریزد |